ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
اگرچه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
حسین آمد و آزاد از یزیدت كرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت كرد