مرگ بر تازیانهها
تازیانههای بیامان، به گردههای بیگناه بردگان
دلتنگی همیشۀ بابا علی علی!
سردارِ لشکر من تنها علی علی!
در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها
مترس از موج، بسم الله مجراها و مُرساها
آری همین امروز و فردا باز میگردیم
ما اهل آنجاییم، از اینجا باز میگردیم
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
زود بیدار شدم تا سرِ ساعت برسم
باید اینبار به غوغای قیامت برسم
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته
دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم
دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر!
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود
قرار بود که عمری قرار هم باشیم
که بیقرار هم و غمگسار هم باشیم