حس میکنم هرشب حضورت را کنارم
وقتی به روی خاک تو سر میگذارم
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
هنوز این کوچهها این کوچهها بوی پدر دارد
نگاه روشن ما ریشه در باغ سحر دارد