ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم