ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
بیتو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم