ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم