موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود