نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی