عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
جز آرزوی وصل تو یکدم نمیکنم
یکدم ز سینه، مهر تو را کم نمیکنم
هلا روز و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو
میروم مادر که اینک کربلا میخوانَدَم
از دیار دور یار آشنا میخوانَدَم