غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد