شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد