ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده