ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود