ای تشنه به سرچشمۀ احساس بیا
با دامنی از شقایق و یاس بیا
عرق نبود که از چهرهات به زین میریخت
شرارههای دلت بود اینچنین میریخت
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
گشود جانب دریا، نگاهِ شعلهورش را
همان نگاه که میسوخت از درون، جگرش را