این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
با گام تو راه عشق، آغاز شود
شب با نفس سپیده دمساز شود
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست