دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت