وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
چه گویمت که چها کرد در نبرد، حسین؟
فقط خداست که داند چهکار کرد حسین
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده