ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن