نوزده سال مثل برق گذشت
نوزده سال از نیامدنت
با بستن سربند تو آرام شدند
در جادۀ عشق، خوشسرانجام شدند
میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بیآشیان در آوردیم
این سواران کیستند انگار سر میآورند
از بیابانِ بلا، گویا خبر میآورند
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده