همه از هر کجا باشند از این راه میآیند
به سویت ای امینالله خلقالله میآیند
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را