سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست