در سایۀ این حجاب نوری ازلیست
هر چند زن است اما آواش جلیست
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
زمین تشنه و تنپوش تیره... تنها تو
هزار قافله در اوج بیکسیها تو
به دست باد دادی عاقبت زلف پریشان را
و سر دادند بیتو تارها آهنگ هجران را
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی