داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم