بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
دقیقههای پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود
به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد
حضرتِ عباسی آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شیطان کور! حالم امشب از آن حالهاست!
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد