چه سِرّیست؟ چه رازیست؟
چه راز و چه نیازیست؟
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند