دریغ است در آرزو ماندن ما
خوشا از لب او، فراخواندن ما
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
سلامٌ علی آل خیر البرایا
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
میان گریهات لبخند ناب است
چرا باور کنیم از قحط آب است؟
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
درختان در آتش، خیابان در آتش
خبر ترسناک است: میدان در آتش
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما