ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
رحمت باران اگر سیل است یا موج بلاست
هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست
بسیار بار آب گذر کرد از سرش
شیراز ماند و چشمۀ الله اکبرش
به روی آب میبینم ورقهای گلستان را
به طوفان میدهد سیلاب، مشق «باز باران» را
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل غنچهها گرفت