الهی به شور قیام حسین
به فریاد سرخ و پیام حسین
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست
خون دل و ردّ قدم رهگذری هست
زرد اﺳﺖ بهار ﺑﺸﺮ از ﺑﺎد ﺧﺰانی
ﭘﯿﺪاﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮن ﻣﯽﺧﻮرد اﯾﻦ ﺑﺎغ، نهانی
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
چه میبینند در چشم تو چشمانم نمیدانم
شرار آن چشمها کی ریخت در جانم، نمیدانم