بعد از تو روزها شده بیرنگ مرتضی
بیرنگ، بیقرار و بدآهنگ مرتضی
این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
جا مانده روی خاک صحرا رد پايت
پيچيده در گوش شقايقها صدايت
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟