چه سِرّیست؟ چه رازیست؟
چه راز و چه نیازیست؟
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
دشت
گامهای جابر و عطیّه را