خوش است لالۀ آغاز سررسید شدن
شهید اول صدسالۀ جدید شدن
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
چه سِرّیست؟ چه رازیست؟
چه راز و چه نیازیست؟
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته
باغ سپیدپوش که بسیاری و کمی
بر برگبرگ خاطر من لطف شبنمی
رفتند که این نام سرافراز بماند
بر مأذنهها نام علی باز بماند
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوۀ آهنگر آمدهست