قلم به دست و عمامه بر سر، عبای غربت به بر کشیدی
به سجده رفتی و گریه کردی و انتظار سحر کشیدی
چه سِرّیست؟ چه رازیست؟
چه راز و چه نیازیست؟
الهی به شور قیام حسین
به فریاد سرخ و پیام حسین
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
دشت
گامهای جابر و عطیّه را