از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم