ای قدر تو بر مردم دنیا پنهان
چون گوهر در سینۀ دریا پنهان
خوش است لالۀ آغاز سررسید شدن
شهید اول صدسالۀ جدید شدن
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
پرنده پر زد و پرواز کرد از چینۀ دیوار
دل تنگم صدا میزد: مرا همزاد خود پندار
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است
رفتند که این نام سرافراز بماند
بر مأذنهها نام علی باز بماند