شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

مرثیه منسوب به حضرت ام‌البنین (علیهاالسلام)

لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ
تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ

واى بر تو ای مدینه! مرا ديگر مادر پسران مخوان
كه مرا به ياد شيران بيشه‌ام می‌‏اندازى

كانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ
وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ

من پسرانى داشتم که به خاطر آنان مرا ام‌البنین می‌خواندند
ولی امروز دیگر پسری ندارم

أرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى
قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ

چهار پسر که مانند عقاب‌های کوهسار بودند
و با بريده شدن رگ حيات، به مرگ پيوستند

تنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ
فَكُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِيعا طَعِينَ

بر پیکر بی‌جان آن ها نیزه ها به ستیزه برخاستند
و همه آنان از زخم نیزه به خاك افتادند

يا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا
بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِينِ

اى كاش می‏دانستم آیا چنان که خبر دادند؛
آیا عباس من دستش قطع شده است؟
 
📗 ادب الطف، ج۱، ص۷۱

پدیدآورنده