شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آبروی ماه خدا...‌

این سجده‌ها لبالب چرت و كسالت‌اند
این قلب‌های رفته حرا بی‌رسالت‌اند

در حج غفلت است دوباره طوافشان
یوسف نمی‌خرند برای كلافشان

امشب دلم به فكر مناجات خویش نیست
الفاظ مثنوی من از جنس پیش نیست

امشب حروف طبل بسی جنگ می‌زند
پیشانی سكوت تو را سنگ می‌زند

جان علی چقدر ز اسلام خوانده‌ای؟
در شقشقیه خطبۀ همام خوانده‌ای؟

كو داستان دست عقیل، آهن علی؟
كو خطبه‌های كامل و مرد افكن علی؟...

شیعه زلال می‌شود و گِل نمی‌شود
مصداق أكل مال به باطل نمی‌شود

گاهی عوام در دل شب رعد می‌شوند
برخی خواص هم عمر سعد می‌شوند

اُف بر دروغ‌های دكان‌دار شهرمان
تزویر روزه‌های رباخوار شهرمان

اُف بر ز عیش و نوش پران خدانما
آن نان به نرخ روز خوران خدانما

اُف بر نشستگان به ظاهر شتاب كن
آن زاهدان ماه خدا را خراب كن

اُف بر برادران كه به یوسف ستمگرند
این‌ها به زعم خود پسران پیمبرند

یعقوب! ما برادر یوسف نمی‌شویم
گرگیم و هیچ منقلب از اُف نمی‌شویم

اصلاً به ما چه مهدی زهرا نیامده‌ست؟
یا هیچ كس به یاری مولا نیامده‌ست؟

اصلاً به ما چه چشم یتیمانمان گریست؟
چیزی به سفره‌های فقیران شهر نیست!

اصلاً به ما چه زاهد شب نیست چون علی؟
كیسه به دوش نان و رطب نیست چون علی!

ما حرف مفت می‌زنیم: اینجا كسی كه نیست
اصلاً خدا، پیمبر و روز حساب چیست؟

همسایه‌ها گرسنه بخوابند ما پریم
ما لقمه‌های شبهه به افطار می‌خوریم

حالا بگو كه روزۀ خود را نخورده‌ایم
ما آبروی ماه خدا را نبرده‌ایم...

ما عاشقان بورس به شاخص نمی‌رسیم
در كربلا به تربت خالص نمی‌رسیم

باید كه بر صحیفۀ سجادیه گریست
وقتی زمانه پیرو نهج البلاغه نیست