شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آیینۀ مایید

بی‌مرگ‌سوارانِ شبِ حادثه‌هایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید

مرداب کجا فرصت پیدا شدنش هست؟
آنگاه که چون موج از این بحر برآیید

چون صخره صبورید، شبِ شیطنت باد
رنجوری‌تان نیست از این فکر رهایید

در سینه‌تان زَهرۀ صد موج نهفته‌ست
حالی که سبک‌بارتر از ابر شمایید

شب تا برسد، یاد شما می‌رسد از راه
در یاد شماییم که آیینۀ مایید

آن روز نبودیم که این قافله می‌رفت
با ما که نبودیم بگویید کجایید

ماندیم و نراندیم و نشستیم و شکستیم
رفتید و شنیدیم شهیدان خدایید