شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

این‌همه دلتنگی

چقدر با تو کبوتر، چقدر با تو نگاه
چقدر آینه این‌جا نشسته راه به راه...

به چلچراغ تو امشب دخیل می‌بندم
دلم گرفته از این اتّفاق‌های سیاه

ببین چگونه ز جور زمانۀ غدّار
کنار صحن تو آهوی دل گرفته پناه

نمانده است برایم به جز دو گونۀ خیس
همین که دیده‌ام از دور گنبدت را... آه

سپهر سجده بر این در کُنَد غروب غروب
فرشته بوسه بر این دَر زَنَد پگاه پگاه

تو را به عصمت زهرا، تو را به جان جواد
که ناامید مگردان مرا از این درگاه

میان خلسه و بی‌تابی‌ام که می‌شنوم
صدای دلکش نقّاره خانه را ناگاه

شکست بغض و سکوت مرا ز گلدسته
ندای «اشهد ان لا اله الّا الله»

جواب این‌همه دلتنگی مرا بدهید
آهای آینه‌های نشسته بر درگاه