شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

بوی خدا می‌دهد دلم

گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار می‌کنم که دلم سر به راه نیست

«یَا أکرمَ مَنِ اعتذره...» دست خالی‌ام
در کوله‌بار زندگی‌ام جز گناه نیست

اما هنوز بوی خدا می‌دهد دلم
یعنی هنوز پیش تو رویم سیاه نیست

آغوش باز کن که به دنیا نشان دهم
چشمان خیس و ملتمسم بی‌پناه نیست

رسوا مکن نگاه مرا و نشان بده
دلبستگی به رحمت تو اشتباه نیست

آرامشِ همیشۀ آشوب‌های من!
جز تو کسی به بغض سکوتم گواه نیست

از من مخواه صبر کنم در فراق تو
از من مخواه طاقت دوری، مخواه... نیست