شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

حیثیّت آب

ما بی‌تو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم

ای سایه‌سار ظهر گرم بی‌ترحم
جز سایۀ دستان تو جایی نداریم

تو آبروی خاکی و حیثیّت آب
دریا تویی، ما جز تو دریایی نداریم

خورشید، چشم توست، چشمان تو خورشید
تا نشکفد چشم تو فردایی نداریم

وقتی عطش می‌بارد از ابر سِتَروَن
جز نام آبی تو آوایی نداریم

شمشیرها را گو ببارند از سر بغض
از عشق، ما جز این تمنایی نداریم