شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

راز ولایت

شنیدم ره‌نوردان محبت
شدند آیینه‌گردان محبت

قرار جانشان، یادِ علی بود
به لب لبیکشان «ناد علی» بود

چو رسم عاشقی را ساز کردند
ز حضرت پرسش این راز کردند

که از ایام دور و عهد دیرین
ز شرح خاطرات تلخ و شیرین

کدامین لحظه شورانگیزتر بود
مبارک‌تر، سرورانگیزتر بود

علی فرمود: روزی که در این قوم
امین وحی حق می‌گفت: «اَلیَوم»

پیامش آیتِ اکمالِ دین بود
که اسرارِ «تمام نعمت» این بود

به صحرایی که صحرای دگر بود
غدیرخم در آن‌جا جلوه‌گر بود

پیمبر، داد فرمان اقامت
به عزم استقامت بسته قامت

ز ره واماندگان چون جمع گشتند
همه پروانۀ آن شمع گشتند

برآمد بر بلندای هدایت
فروغش جلوه‌گر تا بی‌نهایت

نگاهش آسمان را درنوردید
از آن‌جا تا خدا گردید و گردید

درای کاروان‌ها گشت خاموش
تمام آفرینش گوش شد گوش

ز رأفت گوشۀ چشمی به من داشت
نگاهی صبح‌پرور، شب‌شکن داشت

دل من پای‌بست مصطفی بود
دل و دستم به دست مصطفی بود

گرفت آن‌جا صدای حضرتش اوج
بیابان در بیابان، موج در موج

همایون خطبه‌ای ایراد فرمود
به مردم حق خود را یاد فرمود

که ای خیل خداجویان بیدار
خدا را مشتری، حق را خریدار

به هر نفسی که من اولایم اولی
بدانید این علی مولاست، مولی

علی را عدل، سر بر آستان است
علی اول امام راستان است

علی حبل‌المتین راستین است
علی دست خدا در آستین است

علی سِرّ خدا در سینه دارد
صفای آب با آیینه دارد

علی دریایی از انصاف و مهر است
کمال او سپهر اندر سپهر است

علی سرچشمۀ فیض ربوبی‌ست
تولّایش کلید هر چه خوبی‌ست

علی در سایۀ من آفتاب است
علی «مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب» است

علی جانی به حق پیوسته دارد
دلی با مهر جانان بسته دارد

علی دست خدا و دست فیض است
ز حکمت مستفیض و مست فیض است

نفس پروردۀ این گلشن است او
منم موسی و هارون من است او

شما را رهنمون باشد در این راه
حدیث روشن «مَن کُنتُ مَولاه»

خدایا گل نثار باغ کردم
که فرمان تو را ابلاغ کردم

گرفتم پرده از راز ولایت
غدیر آهنگ شد ساز ولایت
::
غدیر و خاطراتش مانده در یاد
ولی آن آروزها رفت بر باد

گذشت آن روز و فردا روزی آمد
چه روز تلخ و طاقت‏‌سوزی آمد

در آن روز ملال‏‌انگیز دیدم
خزان سر زد به گلزار امیدم

حریم حرمت ما را شکستند
بلور اشک گل‏‌ها را شکستند

فضا پر شد ز آهنگ حزینی
شنیدم بانگ «یا فِضّه خُذینی»

نفس‏‌هایم شهاب شعله‏‌ور بود
تمام هستی من پشت در بود..

::

چه اندوهی به دل حبل‏‌المتین داشت
عجب صبری امیرالمؤمنین داشت