شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

رحمة للعالمین

دست ابوسفیان کماکان در کمین است
اما جواب دوستان در آستین است

نسل سراب‌اند و نمی‌فهمند بی‌شک
اینجا بیابان نیست، دریای یقین است

این شهر «در» دارد نمی‌دانند آیا؟
آیا گمان کردند خاتم، بی‌نگین است؟

هر کس که از روی عناد اینجا بتازد
قطعا جوابش با امیرالمؤمنین است...

در پاسخ توهین محبت کرد عمری
پیغمبر رحمت مرامش این‌چنین است

امروز هم عالم اگر نامهربان شد
او تا قیامت رحمة للعالمین است

یا مصطفی! رفتی نبودی تا ببینی
قوم نمک‌نشناس تو لبریز کینه‌ست

تو بر گلو بوسه زدی، آن‌ها بریدند
گفتند با خود، کشتن او حکم دین است

او هم سرش مانند تو خاکستری شد
آری تنور روضه‌هایش آتشین است

ای کاش ما هم زائر شش‌گوشه بودیم
امشب که زهرا زائر آن سرزمین است

در چشم ما جاماندگان دنیا خرابه‌ست
تا دختر جامانده ویرانه‌نشین است

ما با رقیه عالمی داریم امسال
در سینۀ ما آرزوی اربعین است