شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

روضةٌ مِن ریاضِ الجنان

گرچه درمانده و خسته‌ام من
دل به مِهر رضا بسته‌ام من
ای رضای خدا در رضایت
با وِلای تو پیوسته‌ام من

ای غریبی که دردآشنایی
دلنواز و انیس النّفوسی
بخت بیدار مایی که اینک
خفته در توس و شمس الشموسی

ای مسیحا دمِ هاشمی خو
ای که موسی الرضا المرتضایی
قبلۀ هفتم آفرینش
کعبۀ عشق و عرفان، رضایی

آن که فرموده آتش نسوزد
سایۀ بال پروانه‌ات را
داده بر عمره و حج، فضیلت
یک طواف حرم‌خانه‌ات را

این حریم مقدس، خدا را
معرفت‌پرور روح و جان است
قول پیغمبر است اینکه فرمود:
«روضةٌ مِن ریاضِ الجنان» است

مشهد پاک تو تا قیامت
مهبط وحی روح الامین است
خاتم الانبیا مصطفی را
پارۀ جان در این سرزمین است

در حریمت که باغ بهشت است
در ترنّم بُوَد مُرغ آمین
هم «سلامٌ علی آل طاها»
هم «سلامٌ علی آل یاسین»

ای که سرشار جود و عطایت
دامن و دست درماندگان است
«صحن» تو صحن آزادی و عشق
«بست» تو بست درماندگان است

قدسیان صف کشیدند و گفتند:
در حریم رضا بار عام است
خوان احسان تو هر شب و روز
سفرۀ «یُطعِمونَ الطَّعام» است

این صفا را ز فیض حضورت
تو، به صبح نشابور دادی
با حدیث درخشان توحید
چلچراغی پر از نور دادی

جان فدای تو و رأفت تو
جان به قربان لطف صریحت
تا پذیرا شوی توبه‌ام را
اشک‌هایم دخیل ضریحت

جبرئیل از سرِ صدق نیّت
می‌دهد بوسه بر تربت تو
از مدینه جدا ماندی و کرد
آسمان گریه بر غربت تو

ای مسافر! که هنگام هجرت
بر سر راه تو گریه کردند
اختران فلک شب همه شب
در «قدمگاه» تو گریه کردند

ای جگرخون و معصوم و مظلوم
روی معصومه‌ات را ندیدی
یک گل از گلشن آرزوها
از جمال جوادت نچیدی