چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد