سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت