عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند