تو آمدی و بهشت برین مکه شدی
امان آمنه بودی امین مکه شدی
زهی بهار که از راه میرسد، اینبار
که ذکر نعت رسول است بر لب اشجار
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
تو آمدی و در رحمت خدا وا بود
و غرق نور، زمین، بلکه آسمانها بود
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ
ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽﮔﺸﺖ