آه ای شهر دوستداشتنی
کوچه پس کوچههای عطرآگین
کاروان رفت و اهلِ آبادی
اشک بودند و راه افتادند
با حضورت ستارهها گفتند
نور در خانهٔ امام رضاست
زیر باران دوشنبه بعدازظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر
دم به دم تا همیشه قلب پدر
با نفسهای تو هماهنگ است
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور میرفتم