سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
پای در ره که نهادید افق تاری بود
شب در اندیشۀ تثبیت سیهکاری بود...
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
زمان چه بیهدف و ناگزیر در گذر است
زمان بدون شما یک دروغ معتبر است!