از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
آماج بلا شد دل او از هر سو
از ناله چو «نال» گشت و از مویه چو «مو»
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
شب تا سحر از عشق خدا میسوزی
ای شمع! چقدر بیصدا میسوزی
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
سجادهٔ اشک تو به هر جا باز است
صد جاده به سمت آسمانها باز است
آگه چو شد از حالت بیماری او
دامن به کمر بست پیِ یاری او